جدول جو
جدول جو

معنی ساده رنگ - جستجوی لغت در جدول جو

ساده رنگ
(دَ / دِ رَ)
صاف. بیرنگ. پاکیزه. بی آلایش:
آب، نرم است ولی خائن طبع
ساده رنگ است ولی پیچ و خم است.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 572)
لغت نامه دهخدا
ساده رنگ
صاف بیرنگ پاکیزه
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
ساده رنگ
((~. رَ))
بی رنگ، پاکیزه
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاده سنگ
تصویر پاده سنگ
تخماق، کلوخ کوب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کنایه از دلبر محبوب، و مراد خالی بودن از کدورت ریش و بروت و عاری بودن چهرۀ ملک وارش از غل و غش، و این وصف مخصوص ذکور است. (شعوری). ساده. ساده رخ. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک. امرد، بیریش. که ریش نیاورده باشد:
غلام ارساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله.
عسجدی.
چو خواهی که قدرت بماند بلند
دل ای خواجه بر ساده رویان مبند.
سعدی (بوستان).
یکی را چو سعدی دلی ساده بود
که با ساده روئی درافتاده بود.
سعدی (بوستان از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ رَ)
پیالۀرنگ، صدف رنگ. (آنندراج) :
مینماید حسن رنگین تر ز می اعجاز را
کاسۀ رنگ است ساغر عشق صورت ساز را.
محسن تأثیر
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ رَ)
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون:
همه جامه ها کرده پیروزه رنگ
دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ.
فردوسی.
یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام
وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ تَ)
آنکه تن صاف و پاکیزه دارد. پاکیزه تن. پاکیزه پیکر. امرد:
خادم ساده دل منم که مرا
خادم ساده تن فرستادی.
خاقانی (دیوان عبدالرسولی ص 679)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ رُ)
امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست
شب چرا میرود چو ریشش نیست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ رَ)
که رنگش مثل رنگ مرده باشد از غایت خوف یا افراط غم. (آنندراج) ، رنگ پریده. بدون صفا و طراوت و شادابی:
زاهد من و زنده رود باده
جوی عسل تو مرده رنگ است.
سالک (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ)
به رنگ لاله. سرخ:
فرامرز را دید همچون نهنگ
سرو دستش از خون شده لاله رنگ.
فردوسی.
به مشگین زگال آتش لاله رنگ
درافتاده چون عکس گوهر به سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
هر چیز که رنگ آن تیره و تار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ سَ)
کلوخ کوب. تخماق:
مرا مقابل خصمان خویشتن بینی
چو پاده سنگ بر سنگ و تل به پیش مغاک.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ رَ)
موافق. (برهان). کنایه از موافقت. (انجمن آرا) (آنندراج). موافق و مناسب. (شعوری ج 2 ورق 68)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ زَ نَ)
امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی. ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.
ناصرخسرو.
به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.
سوزنی.
حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساخته رنگ
تصویر ساخته رنگ
موافق مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله سرخ قرمز: بمشکین ز گال آتش لاله رنگ در افتاده چون عکس گوهر بسنگ. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ، محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاده سنگ
تصویر پاده سنگ
کلوخ کوب تخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخته رنگ
تصویر ساخته رنگ
((~. رَ))
کنایه از موافق، مناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
((~. زَ نَ))
جوانی که هنوز ریش درنیاورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
بی ریش و امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
((~. رُ))
بی ریش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده تن
تصویر ساده تن
((~. تَ))
پاکیزه تن، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده نگر
تصویر ساده نگر
ساده لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش باور، زودباور، ساده دل، ساده لوح، مغفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تیره، تیره رنگ، تیره فام، کبود
متضاد: بیاض، سپیدرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوجوان، نابالغ، امرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع مرکبات با نام علمی citroosmdica
فرهنگ گویش مازندرانی